دو شنبه مورخ 92/01/26؟
اين روز ها اتفاقات جالب و خنده دار و البته براي تو گلم ممکنه دردناک باشه(وقتي برزگ شدي البته) يکي از اين روزها عصر با باباعلي به بيرون رفتي و قبلش هم گفتم دستشويي نداري؟ گفتي نه. تقربياً يه دو ساعتي با بابايي بيرون بودي ولي بعد با شلوار خيس و پر از بغض برگشتيد. باباعلي شما رو تنبيه کرد به اين قرار که گفته بود چرا جيشت رو نگفتي ؟؟؟؟////// بيا ديوار رو نگه دار وگر نه ديوار مي افته روت؛ هر وقت دستت رو مي بردي کنار بابا بهت ميگفت محکم بگيرش وگرنه مي افته روت . يک ساعت اينطوري تنبيهت کرده بود. البته نا گفته نمونه که اين تبيه تا يه 2 روزي اثر داشت . خيلي با نمک شدي و کارهاي بامزه اي انجام مي دي.و گاهاً حرصم رو در مي آري!!...
نویسنده :
مامان الهه
12:41